با نخبه ها پریدن...
وقتی که انگشت کوچولوی پارمیس شکسته بود دایی بهزاد و دایی میلاد(پسر عموهای مامانی) اومدن عیادتش . یه کادوی جانانه و دوست داشتنی و بعدش هم انگار که کوچولوی ما نشست بزرگی با نخبگان داشت و چه زیبا با این دو بزگوار دوست شده بود و هم صحبت. طوری که همبازی های خودش رو فراموش کرده بود.
البته بگم دایی ها واقعا نخبه هستن ها .
سمت راست دایی بهزاد و سمت چپ دایی میلاد.
امیدوارم که دختر من هم اینقدر موفق باشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی