پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

فرشته باغ بهشتم:پارمیس

خاطرات پارمیس

دوشنبه (92/08/13)دختر گلم Tiny talk 1B  رو تموم کرد و کامل امتیازش رو کسب کرد. از هفته آینده سطح بالاترش رو به امید خدا شروع می کنه. راستی کلاس آموزش اشارات قرآن رو هم شروع کرده البته جلسه سومشه. اینقدر این کلاس رو دوست داره که برای هر جلسه کلی ذوق میکنه. دیروز می گفت : مامان من کلاس قرآنم رو خیلی دوست دارم. خداوندا به حق تمام کائناتت به همه بچه های این سرزمین تندرستی ، سربلندی ، موفقیت  و انس با قرآن رو عطا بفرما.... (دختر کوچک ما هم همینطور) این روزها اینقدر سرگرم مهد و کلاسهای بعد از مهدت هستی که من و بابا خیلی کمتر تو رو میبینیم. یا تو مهد به سر میبری یا کلاسی و یا خواب. بعضی از روزها من و خاله شکوهه (از همکار...
15 آبان 1392

تصورات ذهن پارمیس

دختر گلم همیشه بین برنامه های پویا عاشق برنامه نقاشی نقاشیه. تموم شعرش هم از حفظه. یه روز نشست و یه نقاشی که بیشترش خط و خطوط بود کشید و همون لحظه هم داشت برنامه نقاشی نقاشی رو پخش می کرد. نقاشیش رو برداشت و روی صفحه تلویزیون چسبوند. گفتم داری چیکار میکنی؟ گفت مامان نقاشیمو برای شبکه پویا فرستادم. ببین الان اسمم رو میگه. وااااای مامان داره میگه چه نقاشی قشنگی کشیدی پارمیس. این تمام تصورات زیبای دختر گلم بود. فکر میکرد اینجوری دیگه نقاشیش رو فرستاده و اونا میبینن. الهی من فدای اون تخیلاتت بشم . فرشته کوچولوی من... ...
21 مهر 1392

اولین مسافرت کوتاه تابستانی

هفته گذشته من و پارمیس و ماگین وخاله حبا و.... (ماگین ، مامان بزرگ و خاله حبا، خاله فریبا) رفتیم روستای مامان اینا. پارمیس اینقدر ذوق زده شده بود که به یکی از بچه های ا ونا میگفت: شما برین شهر ما میام آ بادی زندگی میکنیم. عکس هاشو بعد ا میذارم. الهی مامان فدات که دیگه از  مهد و تنهایی تو خونه و ... خسته شده . م امان شرم ندته.     ...
21 مهر 1392

پارمیس و عروسی عمه تی تی

بالاخره پس از کلی انتظار عروسی عمه تی تی (عمه میترای پارمیس) رسید و نمیدونین چیکار می کرد از خوشحالی..... موهاشو پیچیده بود مثل فرشته ها شده بود. الهی همیشه مامان و بابا تو رو شاد و سلامت ببینن. عزیز دل مامان ، کاملا احساس می کنم که ماشااله چقدر بزرگ و خانم شدی. همش دور دست مامان بودی و به خودت میرسیدی(مامان موهامو میبندی، مامان لباسمو خوشگل میکنی.....) ...
21 مهر 1392

تولد بابایی اسطوره زندگی من و پارمیس

این مطلب رو باید خیلی وقت پیش میذاشتم اما چون تمام عکسهای دوربینم پاک شده بود مدتی طول کشید تا تونستم ریکاوریش کنم. این  36  بهار زندگی باباجون و تقسیم شادیهاش بین پدر و دختره که من هم شاهدش بودم. عشق و صمیمت بین پدر و دختر غوغا میکنه..... امروز خورشید درخشان‌تر است و آسمان آبی‌تر نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد و پرنده آواز  جدید می‌سراید امروز بهاری دیگر است در روز تولد مهربان‌ترین در میلاد کسی که  چشمانم با  حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد تمامی گ...
21 مهر 1392

خاطرات ملایر با خاله بشلکل

یکی از روزهای زیبای تابستان همراه با خانواده عمو مرتضی و مامان بزرگ جون برای دیدن خاله جون پارمیس به ملایر رفتیم. خیلی به همه مون خوش گذشت مخصوصا پارمیس اینم عکس پارمیس و خاله پریسای بشلکل (به قول پارمیس بدشکل) ...
20 مهر 1392

اخبار جدید پارمیس

الهی مامان فدات بشه که با هر کدام از لغات عجیب غریب جدیدت جون میگیرم. برگس = برعکس عبق= عقب گوگوگ= تخم مرغ بقشاب= بشقاب بشلکل= بد شکل این روزا باباجونش موهاشو کلا زده. ماشااله خیلی هم بهش میاد . ولی پارمیس چپ و راست راه میره و بهش میگه : بابا کچلو ، بابا کچلو بابت هر کاری که میدونه اشتباهه فوری میگه: مامان ببخشی ، اشتباه کردم دیگه اینو نمیکنم. راستی پارمیس جون سطح اول زبان انگلیسیش رو تموم کرده و الان 1B رو میگذرونه. راستی کلاس ژیمناستیک هم میره . کلی پشتک و وارو هم میزنه.
20 مهر 1392