یه برف بازی نیمه جانانه که ماجراش از این قراره..... شب قبل به خاطر سرما و بارش برف من و پارمیس رفتیم خونه مامان اینا و من پارمیس رو اونجا جا گذاشتم . در طول روز برف زیبایی بارید و بعد از اداره رفتم دنبال پارمیس. در مسیر برگشت باباجون که زودتر از ما به خونه برگشته بود ، من و پارمیس نقشه ریختیم که به هر زوری شده باباجون سرمایی رو از خونه بیاریم بیرون. خلاصه به هر زوری شد فرهاد رو آوردیم بیرون . ولی تا دم در خونه. البته اونجا هم بد نبود چون بلندی بود کلی برف باریده بود و همه اونجا جمع شده بودن. من پارمیس و باباجون هم کلی با هم برف بازی کردیم و یه آدم برفی زشت هم درست کردیم و به خونه برگشتیم. به من و پارمیس که خیلی خوش گذشت چون کلی باباجون ر...